نوشتنی‌ها

گر راه نمایی همه عالم راه است / گر دست نگیری همه عالم چاه است «سعدی»

نوشتنی‌ها

گر راه نمایی همه عالم راه است / گر دست نگیری همه عالم چاه است «سعدی»

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم

جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۵ ب.ظ

نشانه‌ی اول :

چند روز پیش وقتی داشتم با اتوبوس به سمت محل کارم میرفتم مشغول خوندن شعرهای حضرت سعدی بودم که به این شعر رسیدم 

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی/جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی ....

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم/تو می‌روی به سلامت سلام من برسانی

نشانه‌ی دوم :

مدت‌ها بود که فیلم « سر به مهر » تهیه کرده بودم اما فرصت نمی‌کردم ببینم تا اینکه امروز دیدمش و کسایی که فیلمو دیدن باید بدونن موضوع چیه اونایی هم که ندیدن حتما ببینن 

نشانه‌ی سوم :

پس فردا ماه رمضان شروع می‌شود .

می‌شه مثل برخی‌ها اینارو اتفاق خوند و از کنارشون گذشت و یا می‌شه اینها رو نشونه‌هایی دونست که خدا برام فرستاده که به خودم بیام و یاد کنم او را در شب و روز

به قول احسان علیخانی ماهتون عسل




عوام و خواص شاخه‌های درختی واحد

دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۶ ب.ظ

سلام

همواره در کشور ما اهل فن مردم را به دو دسته تقسیم کرده‌اند . عوام و خواص. و در این تقسیم‌بندی  همواره کلمه عوام حامل بار منفی بوده به شکلی که حتی برای توهین به یک فرد او را عامی می‌خوانند . اما به نظر من نه تنها قرارگیری در این دسته باعث سرافکندگی نیست بلکه عمده اعضا یک جامعه را افراد همین  دسته تشکیل می‌دهند و اگر کشوری خواهان پیشرفت باشد باید بر این بخش از جامعه تکیه کند ،  همانطور که در انقلاب‌های نقاط مختلف این بخش از جامعه باعث پیروزی انقلاب‌ها می‌شوند.

اما از ویژگی‌های بارز این بخش مهم جامعه این است که عمدتا توانایی رهبری سیستم‌های بزرگ را ندارند و بیشتر دنباله‌ رو هستند تا پیشرو . اینجاست که نقش بخش خواص جامعه نمایان می‌شود که با خودآگاهی و شناخت زمان و جامعه رهبری دیگران را بر عهده می‌گیرند . 

برای مثال در یک جامعه خواص مثل چرخدنده‌های بزرگی هستند که باعث چرخش می‌شوند ولی عوام نقش پیچ‌ها را دارند که اگر شل باشند چرخدنده‌ها از چرخش خواهند ایستاد .

نکته‌ی اساسی من در اینجا این است که برای موفقیت باید هر فرد توانایی خود را بشناسد و در حد خود تمام تلاشش را صادقانه انجام دهد و از جایگاه خود نگرانی نداشته باشد که اگر انجام کار برای خدا و نتیجه آن واگذار به خدا شود افراد نه غمگین می‌شوند و نه ترسی خواهند داشت .

سفرنامه ای نذر چهار ده معصوم (ع)

پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۲۱ ب.ظ

سید بزرگوار آقا حمیدرضا برقعی واقعا شاعر چیره دستی است که خوندن شعراش چشم آدمو تر میکنه این شعرو خوندم گفتم بزارمش اینجا که هم خودم بخونمش هم بقیه . هر بیت از شعر در مورد یکی از چهارده معصوم سروده شده :

 
در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد

بیت هایم همه قرآن روی سر آوردند
چارده مرتبه . آنگاه دلم محرم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد

خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد

بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد

خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد

گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد

آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد

روی سجادهء خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد

زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسر هم شد

من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم
که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد

سالها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد

کاروان دل من بسکه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد

سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد

بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...

سید حمیدرضا برقعی

کارهای کوچک را درست انجام بده

پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

یکی از مشکلاتی که مدیران ما درگیر آن هستند خیال پردازی‌های دور از واقعیت است . که در بیشتر موارد سعی بر این دارند که بلند پروازی‌های خود را در قالب یک شعار زیبا تبیین کنند و به کارمندان نمایش دهند . برای مثال شعار یکی از شرکت‌ها متوسطی که در حال پیشرفت است  در پایان سال این اعلام شد : « حرکت بر لبه تکنولوژی» شاید این شعار زیبا و انگیزشی باشد اما برای شرکت‌هایی که از افراد خبره برخوردار نیستند برای شعار چندان کاربردی نیست . چرا چون افراد سازمان داشته‌های خود را به بهترین صورت استفاده نکرده حال به دنبال چیز جدیدی است . به نظر من برای اینگونه شرکت‌ها باید شعار‌هایی انتخاب کرد که منجر به اصلاح امور جاری شرکت شوند برای مثال شعار پیشنهادی من این است :

« تا کار‌های کوچک را درست انجام ندهی ، نمی‌توانی کار بزرگ کنی .»

این شعار اگر در عمل اجرا شود و کارمندان به انجام کارهای کوچک وفادار باشند ، شرکت برای انجام کارهای بزرگ آماده می‌شود .


چند روز پیش زاد روز حضرت زین العابدین (ع) بود یه حدیث از حضرت نقل می‌کنم که دور از مطلب نیست. حضرت می‌فرمایند :

بهترین گشاینده‌ی کارها راستی و بهترین پایان بخش آنها وفاداری است . ( بحار الانوار ، ج 75 ، ص 161)

به راستی که پیروی از همین جمله‌ی حضرت در مدیریت میتواند راهگشا باشد . ان شاالله

و من الله توفیق

مدیریت باز یا بسته

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۲۴ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

چند روز پیش داشتم کتاب « زندگی من » به قلم هلن کلرو می‌خوندم (پیشنهاد میکنم بخونید ) ، تو یه بخشی از دست نوشته‌های معلم هلن ، خانم آن سالیوان در مورد روزهای اول برخوردش با هلن و تصمیم گیری در مورد روش مناسب برای شروع کار نوشته بود . در زیر بخش‌هایی از کتابو نقل می‌کنم : 
« برای اینکه او را وادار به سهل کردن کارها از قبیل شانه کردن سر یا شستن دست یا بستن بند کفش کنم لازم بود به زور متوسل شوم، که متاسفانه هر بار کار به مشاجره کشیده است، خانواده‌اش طبعاً هربار می‌خواهند مداخله کنند، اما به خاطر صلح همه ناچار به تسلیم شدند ... دیدم تا او را وادار به اطاعت نکنم امکان ندارد بتوانم چیزی به او یاد بدهم. در این باره بسیار فکر کرده‌ام و بالاخره به این نتیجه رسیده‌ام که اطاعت روزنه‌ایی است که دانش و حتی عشق از آن به مغز طفل راه می‌یابد. اول در نظر داشتم با ملایمت جلو بروم. فکر می‌کردم برای جلب محبت شاگرد کوچکم می‌توانم به همان وسایلی اتکا کنم که در صورت بینایی و شنوایی او می‌بایست به کار برد ... »
هنگام مطالعه این بخش از کتاب فارغ از جذابیت مشارکت با تجربیات خانم سالیوان، نکته‌ای به ذهنم رسید و وضعیت این معلم و طفل را با یک مدیر و افراد تحت فرمان وی قیاس کردم ، البته هنوز به نتیجه نرسیدم اما سوال اینجاست که اگر در یک مجموعه افراد مایل به یادگیری نبودند،  مناسب است که مدیر از اعمال فشار برای اطاعت مجموعه استفاده کند ؟ 
در نگاه اول شاید پاسخ به این سوال مثبت باشد ( البته با توجه به شیوه‌های مدیریتی مرسوم در کشور ما ) اما در مقابل اگر مدیر به جای اعمال زور با ایجاد فضای باز تصور تلاش برای رضایت بالا دستی را از میان برده و به تلاش مجموعه رنگ دیگری بدهد و تلاش و ایده‌های فرد را در مجموعه موثر جلوه دهد، افراد بدون نیاز به وجود زور به تحرک آمده و حرکت می‌کنند . اما این شرایط برای زمانی است که افراد مجموعه خود دارای رفتارهای حرفه‌ایی و حس مسئولیت پذیری حداقلی باشند (که متاسفانه در کشور ما این خلقیات جزء خصلت‌های عمده‌ی ما نیست .) یعنی در حالت عادی اگر انجام عملی را به آنها محول کردیم خود را موظف به انجام به موقع کار بدانند . اگر این شرایط حداقلی وجود نداشته باشد باز گذاشتن فضا باعث بروز خسارت‌های مادی و معنوی به مجموعه خواهد شد. در همچین فضایی است که به نظر می‌رسد که مطیع کردن افراد می‌تواند مفید باشد ،

پیوست : قبل از انتشار مطلب با یکی از دوستان گفتگو داشتم به نکته جالب توجهی اشاره کرد که گفتنش خالی از لطف نیست.

از آفات مرسوم در محیط های کاری عدم مسئولیت پذیری افراد است . پس برای اینکه افراد بتوانند کار مفید انجام دهند اگر مدیر دارای تخصص مسئولیت کارها را به عهده گرفته و ذهن افراد را از عاقبت کارها آزاد کند و در عین حال با توجه به میزان تخصص افراد به آن‌ها کار بدهد (نه کمتر از تخصص و نه بیشتر که هر دو باعث اتلاف نیروی افراد خواهد شد .) و در کنار محول کردن کارها برای آنها ایجاد رویا و چشم‌انداز مناسب کند فرد با گذر زمان در مسیر پیشرفت قرار گرفته و تبدیل به نیرویی محرک و مفید خواهد شد که در خارج از فضای کار نیز به مباحث کارش فکر میکند .
من الله توفیق

آغازی بر یک وبلاگ

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۱۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

تو انجام هر کاری سخت‌ترین قسمت شروعشه . مثلا یادمه که تو دانشگاه یه استاد داشتیم که می‌گفت سخترین فصل یک کتاب مرجع فصل مقدشه ، شاید تو نظر اول این حرف عجیب به نظر بیاد ولی خوب که فکر کنید میبینید وقتی شروع به خوندن یه کتاب تخصصی میکنید چون با ادبیاتش آشنا نیستید یکم کند پیش می‌رید ، اما همین که یه فصلو رد کردید و با سبکش آشنا شدید با سرعت بیشتری پیش ادامه می‌دید .

آدما هم همینطورن تو برخورد با یه غریبه ساعت‌ اول برخورد سخته چون رفتار ، علایق و در کل شخصیت اون آدمو نمی‌شناسیم نمی‌دونیم از کجا باید شروع کنیم ولی بعد از به مدت که از برخورد گذشت و بالاخره از یه جا شروع کردیم نقاط مشترک رو پیدا می‌کنیم ، حالا دیگه حرف برای گفتن زیاده .

اما در مورد آدما نکته جالبش اینه که شاید نقطه شروع یه رابطه به نظر شروع کنندش مسخره بیاد ، اما خیلی مهم نیست ؛ چون اگه طرفین این رابطه با هم نزدیکی داشته باشن بعد از یه گفتگو رابطه شکل می‌گیره ، اگر هم که نزدیکی نداشته باشن از بهترین نقطه هم که شروع کنی پایان خوبی نخواهی داشت .

نکته جالب در حالتی که رابطه بین آدما شکل می‌گیره اینه‌ که تقریبا اکثر آدما یادشون میره که این رابطه از کجا شروع شده ، برای همین هم هست که میگم اینکه شروع کنی مطلب مهم‌تریه از اینکه از کجا شروع کنی . 

حالا من هم برای شروع این بلاگ داشتم فکر می‌کردم که یک مطلبی بنویسم که برای شروع خاص باشه و افرادی که می‌خوننش تو ذهنشون بمونه ، ولی طبق اصل بالا (که نقطه شروع از یاد رفتنی است) رفتار میکنم و شروع می‌کنم فارق از اینکه از کجا ....


و من الله توفیق