بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
چند روز پیش داشتم کتاب « زندگی من » به قلم
هلن کلرو میخوندم (پیشنهاد میکنم بخونید ) ، تو یه بخشی از دست نوشتههای معلم هلن ، خانم
آن سالیوان در مورد روزهای اول برخوردش با هلن و تصمیم گیری در مورد روش مناسب برای شروع کار نوشته بود . در زیر بخشهایی از کتابو نقل میکنم :
« برای اینکه او را وادار به سهل کردن کارها از قبیل شانه کردن سر یا شستن دست یا بستن بند کفش کنم لازم بود به زور متوسل شوم، که متاسفانه هر بار کار به مشاجره کشیده است، خانوادهاش طبعاً هربار میخواهند مداخله کنند، اما به خاطر صلح همه ناچار به تسلیم شدند ... دیدم تا او را وادار به اطاعت نکنم امکان ندارد بتوانم چیزی به او یاد بدهم. در این باره بسیار فکر کردهام و بالاخره به این نتیجه رسیدهام که اطاعت روزنهایی است که دانش و حتی عشق از آن به مغز طفل راه مییابد. اول در نظر داشتم با ملایمت جلو بروم. فکر میکردم برای جلب محبت شاگرد کوچکم میتوانم به همان وسایلی اتکا کنم که در صورت بینایی و شنوایی او میبایست به کار برد ... »
هنگام مطالعه این بخش از کتاب فارغ از جذابیت مشارکت با تجربیات خانم سالیوان، نکتهای به ذهنم رسید و وضعیت این معلم و طفل را با یک مدیر و افراد تحت فرمان وی قیاس کردم ، البته هنوز به نتیجه نرسیدم اما سوال اینجاست که اگر در یک مجموعه افراد مایل به یادگیری نبودند، مناسب است که مدیر از اعمال فشار برای اطاعت مجموعه استفاده کند ؟
در نگاه اول شاید پاسخ به این سوال مثبت باشد ( البته با توجه به شیوههای مدیریتی مرسوم در کشور ما ) اما در مقابل اگر مدیر به جای اعمال زور با ایجاد فضای باز تصور تلاش برای رضایت بالا دستی را از میان برده و به تلاش مجموعه رنگ دیگری بدهد و تلاش و ایدههای فرد را در مجموعه موثر جلوه دهد، افراد بدون نیاز به وجود زور به تحرک آمده و حرکت میکنند . اما این شرایط برای زمانی است که افراد مجموعه خود دارای رفتارهای حرفهایی و حس مسئولیت پذیری حداقلی باشند (که متاسفانه در کشور ما این خلقیات جزء خصلتهای عمدهی ما نیست .) یعنی در حالت عادی اگر انجام عملی را به آنها محول کردیم خود را موظف به انجام به موقع کار بدانند . اگر این شرایط حداقلی وجود نداشته باشد باز گذاشتن فضا باعث بروز خسارتهای مادی و معنوی به مجموعه خواهد شد. در همچین فضایی است که به نظر میرسد که مطیع کردن افراد میتواند مفید باشد ،
پیوست : قبل از انتشار مطلب با یکی از دوستان گفتگو داشتم به نکته جالب توجهی اشاره کرد که گفتنش خالی از لطف نیست.
از آفات مرسوم در محیط های کاری عدم مسئولیت پذیری افراد است . پس برای اینکه افراد بتوانند کار مفید انجام دهند اگر مدیر دارای تخصص مسئولیت کارها را به عهده گرفته و ذهن افراد را از عاقبت کارها آزاد کند و در عین حال با توجه به میزان تخصص افراد به آنها کار بدهد (نه کمتر از تخصص و نه بیشتر که هر دو باعث اتلاف نیروی افراد خواهد شد .) و در کنار محول کردن کارها برای آنها ایجاد رویا و چشمانداز مناسب کند فرد با گذر زمان در مسیر پیشرفت قرار گرفته و تبدیل به نیرویی محرک و مفید خواهد شد که در خارج از فضای کار نیز به مباحث کارش فکر میکند .
من الله توفیق